next page

fehrest page

back page


دامدارى‏
دامدارى از نظر اهميت همشأن و همطراز كشاورزى است و در جزيره العرب نيز رواج داشت پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله نيز در دوران جوانى گوسفند پرورش مى‏دادند.
با ظهور اسلام سرزمين‏هاى زارعى فتح شد و به قلمرو اسلام پيوست در نتيجه از اهميت دامدارى به شكلى كه در جزيره العرب متداول بوده كاسته شد پس از فتح عراق مصر ورى هر خانواده‏اى صاحب زمين كشاورزى شد و با در آمدهاى زيادى كه از اين رهگذر بدست مى‏آورد آنان را از پرداختن به دامدارى و تحمل سختيهاى آن بى نياز مى‏كرد و ديگر كسى حاضر نمى‏شد وقتش را در امور پرورش دام كه در مقابل كشاورزى در آمد چندانى نداشت صرف كند.
اينجا بود كه شيوه پرورش دام تغيير يافت به موجب اين تغيير- چنانكه در دستورات امام عليه‏السلام آمده است - مسلمانان مى‏توانستند به جاى آنكه دام را به صحرا ببرند در داخل مزرعه يا خانه به پرورش آن بپردازند امام علن عليه‏السلام مى‏فرمايد:
من كانت فى منزله شاة قدست عليه الملائكة؛ فرشتگان خانه‏اى را كه در- عباس قمى:سفينه البحار 2/719. ? آن گوسفندى باشد مقدس مى‏شمارند.
با اين شيوه جديد دامدارى جايگاه واقعى خود را باز يافت و از خطر نابودى و انقراض در امان ماند؛ خطرى كه با توجه به پيشرفت گسترده اقتصادى در اثر فتوحات اسلامى در جهان اسلام و روى آوردن مردم به كار در زمينهاى كشاورزى آن را تهديد مى‏كرد و با اين روش امام عليه‏السلام اين فعاليت اقتصادى را از نابودى رهانيد.
صنعت‏
عربها از صنعت دورى مى‏كردند و آن را كار بى ارزشى قلمداد مى‏كردند و اعتقاد داشتند كه تنها قشرهاى پايين جامعه به آن تن در مى‏دهند.
ابن خلدون براى اين موضوع دليل مى‏آورد و مى‏گويد:((زيرا آنها در باديه نشينى ريشه دار تر و از اجتماع و تمدن كه انسان را به صنايع و ديگر لوازم شهر نشينى جلب مى‏كند،دور ترند.))- ابن خلدون - مقدمه ص 404. ?
بيشترين صنايع آن روز در سرزمينهاى فارس و روم كه از اعراب باديه نشين متمدن تر بودند رواج داشت ولى با ظهور اسلام و شروع فعاليتهاى جديد اقتصادى شيوه زندگى در جزيره العرب دگرگون شد رسول اكرم صلى الله عليه و آله مردم را به پيروزى از اين شيوه فرا خواند و رويارويى‏هاى نظامى با قريش ساختن شمشير، نيزه، و ديگر ابزارهاى دفاعى را بر مسلمانان تحميل كرد اين كار موجب گرديد دغدغه روحى كه مانع از پرداختن مسلمانان به چنين فعاليتهايى مى‏شد و از نظر اجتماعى هم محكوم بود از بين برود.
از روشهايى كه براى تشويق مردم به كار مى‏رفت تا به شغلهاى صنعتى روى آورند ذكر داستانهايى از زندگى پيامبران عليهم السلام و كارهايشان بود امام على عليه‏السلام نيز به يارانش مى‏گفت كه داود عليه‏السلام به هنگام جنگ زره مى‏ساخت و به هنگام صلح حصير و زنبيلهايى از ليف خرما كه براى حمل خرما از جايى به جاى ديگر استفاده مى‏شد.طبيعى است كه صنعت در دوران اوليه اسلامى به گستردگى و رونق كشاورزى نمى‏رسيد زيرا صنعت در دوران اوليه اسلامى به گستردگى و رونق كشاورزى نمى‏رسيد زيرا صنعت محدود بود و تنها براى رفع نيازهاى ضرورى به كار مى‏رفت ولى كشاورزان همه فعاليت‏هاى اقتصادى را تحت شعاع قرار مى‏دهد درآمدهايى كه از طريق كشاورزى بدست مى‏آمد خيلى بيشتر از نياز مردم بود به طورى كه هيچكس وقت خود را صرف فعاليتهايى كه درآمدى محدود داشت و از نظر اجتماعى هم گسترده نبود، نمى‏كرد.
حمايت از صنعتگران‏
در نامه اميرالمومنين عليه اسلام به مالك اشتر در خصوص صنعتگران آمده است:
ثم استوص بالتجار و ذوى الصناعات أوص بهم خيرا المقيم منهم و المترفق ببدنه فانهم مواد المغانم و اسباب المرافق - 1، نامه‏ها، 53

?
سپس درباره بازرگان و صتعتگران سفارش مرا بپذير، و به ديگران بسپار كه با آنان به نيكى رفتار كنند اين گروه مردم چه آنانكه مقيم‏اند چه آنانكه كالايشان را مى‏گردانند و بعضى كه كارگرند و با تلاش بدن كسب روزى مى‏كنند مايه‏هاى سودند و ابزارهاى راحتى و آسايش زندگى را فراهم مى‏آورند، منظور از مترفق بيدنه همان صتعتگران كه نقش قابل توجهى‏- 2، نامه، 53
?
در اقتصاد اسلامى نداشتند ولى با وجود آن امام عليه‏السلام به خاطر اهميت فعاليت به كارگزار خود سفارش مى‏كند گذشت زمان صحت نظريه امام در خصوص صتعتگران كه مى‏فرمود آنان مايه‏هاى سودمند به اثبات رساند و چيزى نگذشت كه صنعت جلودار فعاليتهاى اقتصادى شد تا آنجإ؛)) كه پيشرفت يا عقب ماندگى يك كشور با حجم در آمدهاى صنعتى آن مى‏سنجند.و صنعت توانست با كمك ابزارهاى ماشينى جاى خود را در كشاورزى باز كند و آن را از حالت سنتى به كشاورزى پيشرفته و مدرن از نظر حجم و كيفيت توليد در آورد.
تجارت‏

عرب پيش از اسلام فن تجارت را به خوبى مى‏دانست،قرآن - در سوره قريش - به همين نكته اشاره دارد:لا يلاف قريش ايلافهم رحلة الشتاء والصيف براى الفت دادن قريش - الفتشان به هنگام كوچ زمستان و- سوره قريش -1-2. ? تابستان وقتى كه رسول خدا به مدينه منوره مهاجرت كردند تاجران يهودى در اين شغل فعاليت مى‏كردند اهل يثرب كشاورزى مى‏كردند و در كنار رسول خدا تعدادى از مهاجرين بودند كه در تجارت كار آزموده و مجرب بودند.
وقتى كه پيامبر پيمان برادرى را بين مهاجرين و انصار برقرار كرد مسلمانان بر شريانهاى اقتصادى مدينه مسلط شدند انصار به كشاورزى مى‏پرداختند و مهاجرين به تجارت بنابراين دشمنى يهود با رسول خدا از اينجا شروع شد زيرا اين كار حيات اقتصادى آنان را به طور جدى تهديد مى‏كرد به هر حال تجارت پيشرفت زيادى كرد و وقتى كه قلمرو حكومت اسلامى گسترش يافت و ثروتهاى زيادى در دست مسلمانان جمع شد اسلام به دو منظور تشويق به تجارت مى‏كرد:
اول:از اين ثروتها(سرمايه‏ها) در جاهاى مناسب خود بهره بردارى شود و در يكجا جمع نگردد و بى مصرف باقى نماند.
دوم:براى صدور اسلام به سرزمينهايى كه با اسلام آشنايى نداشتند زيرا بسيارى از كشورهاى اسلامى امروز مانند اندونزى به دست تاجران مسلمان به دين اسلام در آمدند.
بر همين اساس اسلام به تجارت اهميت داد و علاوه بر ويژگى اقتصادى به آن وجهه دينى و تبليغى نيز بخشيد اين دو ويژگى(اقتصادى و تبليغى) چنان به هم گره خوردند كه جدايى بين آنان ممكن نبود زيرا تجارت نيازمند روابط اجتماعى بين كشورها بود و اسلام موجب مى‏شد كه تاجران مسلمان در آن كشورها پايگاه اقتصادى پيدا كنند.
بدين ترتيب تبليغ در تجارت تاثير گذاشت اما تأثير تجارت بر تبليغ امرى واضح و روشن بود زيرا پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله از همان آغاز به اهميت تجارت پى برد به خصوص كه خود در اين زمينه تجربه شخصى داشت و پيش از بعثت تجارت مى‏كرد.
امام على عليه‏السلام نيز به پيروى از رسول اكرم صلى الله عليه و آله به تجارت اهميت مى‏داد و مسلمانان را به آن تشويق مى‏كرد و مى‏فرمود:
تعرضوا للتجارة فان فيها غنى لكم عما فى ايدى الناس‏

به تجارت بپردازيد.كه شما را از آنچه در دست مردم است بى نياز مى‏گرداند.- كلينى:كافى 5/149/9 ?
مسلمانان غير عرب را نيز به تجارت وامى داشت زيرا آنان از ويژگى زندگى در كشورهاى ديگر آگاهى داشتند از اين رو مى‏توانستند به اين كار بپردازند و امام عليه‏السلام خطاب به آنان مى‏فرمايد:
أتجروا بارك الله لكم فانى سمعت رسول الله(ص) يقول:الرزق عشرة اجزاء تسعة اجزاء فى التجارة و واحدها فى غيرها .

تجارت كنيد خداوند به شما خير و بركت دهد من از رسول خدا(ص) شنيدم كه مى‏فرمود:روزى ده جزء دارد كه نه جزء آن در تجارت است و يك جزء در ديگر كارهاست آنگاه امير المومنين زيبايى كار تجارت را ياد- كلينى كافى 5/149/9 ? آورى مى‏كند كه چگونه تاجر براى اينكار به دريا سفر مى‏كند و توجه همگان را به سياحت لذتبخش جلب مى‏كند مى‏فرمايد:
ما أجمل فى الطلب من ركب البحر للتجارة؛ چه زيباست كه انسان براى طلب روزى به دريا سفر كند و به تجارت بپردازد.- همان ماخذ 5/318/59. ?
حمايت از تاجران‏
حكومت اسلامى بايد از تاجران و صنعتگران به يك اندازه حمايت كند زيرا اين دو كار به هم وابسته است تاجر از كالاى صنعتى بهره مى‏برد و آن را يا در محل به فروش مى‏رساند و يا به شهرهاى ديگر مى‏برد از آنجا كه تاجران هميشه در معرض خطرند به همين جهت بايد از حمايت ويژه دولت برخوردار باشند به خصوص كه هر كسى نمى‏تواند مانند آنان كالا را از جايى به جاى ديگر ببرد اگر كالا مدتى در دست صاحبش بماند ممكن است تلف شود و از بين برود همچنين نمى‏توان كشور توليد كننده و مصرف كننده را براى خريد و فروش يكجا جمع كرد لذا امام مى‏فرمايد:
فانهم مواد المنافع و اسباب المرافق و جلابها من المباعد و المطارح فى برك و بحرك سهلك و جبلك و حيث لا يلتئم الناس لمواضعها و لا يجترئون عليها - نامه‏ها:53. ?

آنان مايه‏هاى سودند و ابزار راحتى و آسايش را براى مردم فراهم مى‏آورند؛ واز ديار دور و نزديك كشور تو خشكى و دريا و سرزمينهاى هموار و كوهساران صعب العبور را در مى‏نوردند و آن كالاها كه در دسترس مردم نيست فراهم مى‏آورند؛ جاهايى كه مردم با آن آشنايى ندارند و جرات رفتن بدانجا را ندارند.
وقتى ارزاق مردم در دست تجار باشد ممكن است كه دست به اعمال زشت و مخالف با حس انسان دوستى بزنند پس كارگزار بايد مراقب باشد.امام على(ع) در اين خصوص به مالك مى‏نويسد:
و تفقد أمورهم بحضرتك و فى حوا شى بلادك و اعلم من ان فى كثير منهم ضيقا و شحا و احتكار للمنافع و تحكما فى البياعات و ذالك باب مضرة للعامة و عيب على الولاة؛ - نهج البلاغه:نامه‏ها:53. ?

پس به كار آنان چه در مركز حكومت و چه در شهرهاى ديگر كشور رسيدگى كن و بدان كه بسيارى از آنان در داد و ستد بيش از اندازه سختگيرند و بخلى زشت دارند و به منظور سودجويى بيشتر كالا را احتكار مى‏كنند و به دلخواه نرخ گران مى‏بندند اين كار به توده مردم آسيب مى‏رساند. و مايه عيب و ننگ كارگزاران است.
بنابراين ضيق -(سختگيرى در داد ستد)-،شح -(بخل)- واحتكار-(پنهان كردن كالاى اساسى)- هر سه پديده هايى هستند كه آثارى بدى بر جامعه مى‏گذارند و بايد با آنها مبارزه كرد تا ريشه كن شوند اين امر زمانى ممكن خواهد بود كه با نظارت هميشگى كارهاى تاجران را مورد رسيدگى قرار داد و هشدار، راهنمايى لازم را به آنان گوشزد كرد.
خدمات‏
در جامعه اسلامى فعاليتهايى جريان دارد كه نسبت به فعاليتهاى اقتصادى كه ذكر كرديم فعاليت ثانوى به شمار مى‏آيند مانند:بافندگى(حياكه) دوزندگى(خياطه) جمع آورى هيزم(حطابه)و نظاير آن اين كارها تا زمانى كه به حرام آلوده نگردند و خدماتى را به مردم ارايه دهند،جزء عمل صالح‏اند چنانكه در احاديث وارد شده است امام على(ع) هيزم جمع مى‏كرد و آب مى‏آورد و جارو مى‏زد. پيداست كه امام على عليه‏السلام اين كارها را در- صدوق:الفقيه 3/104/427. ? خانه انجام مى‏دادند بخصوص جارو زدن با اين وجود براى جمع آورى هيزم - خواه براى استفاده شخصى يا فروش آن - به صحرا مى‏رفتند.
زن و كار
بدون ترديد زن در تاريخ اسلام نقش اساسى داشت و به فعاليتهاى اجتماعى و اقتصادى مى‏پرداخت تاريخ نامهاى زنانى را برانى ما ذكر مى‏كند كه عطر مى‏فروختند: همچون زينب عطاره و گفته‏اند كه رسول اكرم - صلى الله عليه و آله و سلم - خطاب به او فرمود:
اذا فأحسنى و لا تغشى فانه أتقى لله و أبقى للمال - فروغ الكافى:1/713و بحارالانوار:72/134/116. ?

به هنگام فروش به نيكى بفروش و از غش در آن بپرهيز كه اين كار به تقواى الهى نزديكتر است و موجب حفظ مال گردد.
تاريخ نويسان ذكر مى‏كنند كه اميرالمومنين على عليه‏السلام نيز زن را به كار ريسندگى تشويق مى‏كرد و آن از حلال‏ترين كسبها مى‏دانست واز ام حسن نخعى نقل شده است كه مى‏گفت:اميرالمومنين على بن ابى طالب به من برخورد و گفت:چه كار مى‏كنى اى ام حسن؟گفتم نخ مى‏ريسم امام فرمود:
نخ ريسى از حلال‏ترين كسب هاست.- صدوق - تهذيب 6/382/1127. ?
در روايت ابراهيم نخعى آمده است:به زنى به نام ام بكر برخورد كرد كه صبحدم بر در خانه نشسته بود و در دستش دوك نخ ريسى داشت به او گفت:اى ام بكر!آيا زمان آن نرسيده كه اين دوك را كنار بگذارى؟ در پاسخ گفت:چگونه آن را كنار بگذارم در حالى كه شنيدم امام على عليه‏السلام مى‏فرمود:نخريسى از كسبهاى پاك و حلال است. به نظر مى‏آيد كه اين‏- تفسير عياشى 1/150/494. ? زنان در خارج منزل به كار اشتغال داشتند و اين كارها براى سرگرمى نبوده بلكه منبع درآمد آنان محسوب مى‏شده است بطوريكه امام عليه‏السلام از آنها به عنوان كسبهاى پاك و حلال تعبير مى‏كند خلاصه آنچه از اين روايات فهميده مى‏شود آنست كه اسلام به زن اجازه داده است تا براى تامين هزينه‏هاى زندگى در شرايط معينى كار كند و در شرايط عادى نيز اگر اجازه همسر را بدست آورد مى‏تواند به هر كار مناسب و يا كارى كه شرع آن را معين كرده بپردازد.
مالكيت‏
درباره مالكيت و ديدگاه اسلام نسبت به آن سخن بسيار گفته شده است و تا زمانى كه به اين اصل اعتقاد داشته باشيم كه مالك خداست و انسان تنهإ؛
گِ امانتدار است و فقط در محدوده اختياراتى كه خداوند براى او معين نموده مى‏تواند در اين اموال دخل و تصرف كند نيازى به تكرار آن گفته و بحثهاى غير ضرورى نيست.

هر كس كه در بحثها و تحليل‏هاى نظريه پردازان مالكيت تامل كند در مى‏يابد كه اشكال اساسى آنان اين است كه مى‏خواهند اقتصاد اسلامى را از لابه لاى انديشه‏هاى سرمايه دارى و ماركيستى بفهمند بهتر است آنان از ارزش و اعتبارى كه براى مالكيت قائلند بكاهند تا از اين ورطه‏اى كه در آن فرو غلتيده‏اند نجات يابند بهتر است كه مسئله مالكيت را از نگاهى كه اسلام به تملك و مالكيت دارد و آن را براى انسان مالكيت مى‏داند مورد نقد و بررسى قرار دهند پذيرش اين اصل ما را از در افتادن به گرداب بحثهاى بى ثمر نجات مى‏دهد پس بايد در ديدگاهشان نسبت به مالكيت و نهايتا نسبت به مكتب اقتصادى اسلام تجديد نظر كنند.
اقتصاددانان اسلامى بر اين اصل اتفاق نظر دارند كه مالكيت بر منابعى از جمله كار استوار است كار ثروت مى‏آورد و اين ثروت ممكن است كالا يا ابزار و وسيله يا پولى باشد كه بتوان با آن ملكى را خريدارى كرد وقتى مالكيت اعتبارى باشد صاحب ثروت نمى‏تواند هر طور كه مى‏خواهد در آن دخل و تصرف كند بلكه مالكيت او حدود و اندازه‏اى دارد كه نبايد از آن تجاوز كند و اگر تجاوز كرد كار خلاف دين مرتكب شده و در زمره گناهكاران قرار مى‏گيرد همچنين بر او لازم است كه مقدارى از مال خود را در صورتى كه از نياز ساليانه‏اش بيشتر باشد بپردازد و دولت حق دارد او را مجبور كند كه از سود ساليانه‏اش ماليات قانونى را پرداخت كند.در اينجا راه اسلام از راه كسانى كه اعتقاد دارند مالكيت براى صاحبش حق قانونى ايجاد مى‏كند جدا مى‏شود از اين اعتقاد بر مى‏آيد كه مالك مى‏تواند - هر گونه كه بخواهد - در مالش تصرف كند و در هر راهى كه بخواهند آن را هزينه كند خواه در كارهاى ضرورى و واقعى خواه در كارهاى غير ضرورى همچنين مى‏تواند تبذير يا بخل ورزد؛ يعنى اگر خواست مالش را در صندوقى بگذارد والى الا بد كارى به آن نداشته باشد يا ربا خوارى كند يعنى به ديگران وام دهد و در مقابل سودهاى كلانى بگيرد. نگاه اعتبارى به سرمايه به حاكم اسلامى اختيار مى‏دهد تا بر سرمايه‏ها و ثروت‏ها تسلط داشته باشد و به صاحب سرمايه بگويد تو مى‏توانى در چهار چوبى كه براى تو معين مى‏كنم در مالت تصرف كنى يا اصلا حق تصرف در سرمايه‏ات را ندارى و اين طرز تفكر اساس برنامه تربيت اقتصادى قرار مى‏گيرد برنامه‏اى كه مى‏گويد مال از آن تو نيست بلكه تو امانتدارى مشكلى كه امروز وجود دارد عقيده اشتباه انسان است كه اعتقاد دارد مال از آن اوست و هر گونه كه بخواهد مى‏تواند در آن دست ببرد مثلا مى‏تواند آن را بسوزاند يا ميكده بسازد و نظاير آن رابطه‏اى كه اسلام بين فرد و سرمايه‏اش ايجاد مى‏كند رابطه‏اى پويا است زيرا مال در اصل از آن انسان نيست ولى خداوند كه اين مال را در اختيار او قرار داده به او حق تصرف آنهم به اندازه داده است و براى خودش - خداوند - حقى از سودهاى اين سرمايه در نظر گرفته است و اين طرز تفكر از ثروت ماده‏اى متحرك و پويا در جامعه ساخته است در حالى كه مى‏توانست ماده‏اى بلا استفاده باقى بماند يا به هدر رود اگر به صاحب سرمايه حق تصرف كامل مى‏داد.
امام عليه‏السلام در تبيين اين انديشه مى‏فرمايد:
فمن اتاه الله مالا فليصل به القربة و ليحسن منه الضيافة و ليفك به الاسير و العانى و ليطعمنه الفقير و الغارم و ليصبر نفسه على الحقوق والنوائب ابتغاء الثواب فان فوزا بهذه الخصائل شرف مكارم الدنيا و درك فضائل الاخرة ان شاءالله‏

پس كسى كه خداوند به او مالى داده است بايد آن را به خويشاوندان برساند با آن ميهمانى نيكو دهد زندانى و گرفتار را برهاند به درويش وامدار ببخشد و خودش را در اداى حقوق و پيشامدهاى ناگوار به شكيبايى وا دارد تا ثواب بدست آورد و اگر خدا بخواهد با اين خصلتها به شرف مكارم دنيا و فضائل آخرت دست مى‏يابد.- خطبه‏ها:142. ?
اما اگر انسان با سرمايه‏اش بر اين اساس كه از آن اوست رفتار كيد به طغيان و سركشى مى‏انجامد و سرمايه‏اش را در راه لذتهاى مادى مصرف مى‏كند زيرا همانطور كه امام على عليه‏السلام مى‏فرمايد:
المال مادة الشهوات، اساس خواهشهاى نفسانى ثروت است.- كلمات قصار:55. ?
و درباره اسباب و علل سركشى حمكران منحرف امام عليه‏السلام به مالك مى‏نويسد!
ولكننى اسى أن يلى أمره هذه الامة سفهاوها و فجارها فيتخذوا مال الله دولا و عباد الله خولا! - نامه‏ها:62. ?

اما اندوه من آن است كه بيخردان و تبهكاران اين امت حاكميت را به دست آورند و مال خود را دست به دست بگردانند و بندگان او را به خدمت بگيرند.
كسى كه سرمايه‏اى را جمع مى‏كند براى ديگران مى‏گذارد و خود از آن بهره اى نمى‏برد:كثرة مال الميت تسلى ورثته عنه - اموال زياد ميت باز ماندگانش را تسلى مى‏بخشد - ابن ابى الحديد:20/327 حديث 74. ?
ولى زيانش حتى پس از مرگ براى او مى‏ماند:
يابن ادم ما كسبت فوق قوتك فأنت خازن لغيرك - كلمات قصار:آيتى /183. ?

اى فرزند آدم هر چه بيش از روزى هر روزه‏ات كسب كنى تو خزانه دار آن براى ديگرى هستى.
از اين رو چنين شخصيتى از ثروتش بهره‏اى نمى‏برد بلكه بندگى او به ثروت موجب هلاكتش در دنيا مى‏شود چه بسيارند صاحبان سرمايه كه وقتى از زيان و خسارت تجارتشان با خبر مى‏شوند در دم جان مى‏بازند.
واز جمله وصيت امام عليه‏السلام به كميل اين است:
هلك خزان الاموال و هم أحياء؛ مرده‏اند آنان كه گنجوران مالند گرچه به‏- كلمات قصار/ آيتى 139. ? ظاهر زنده‏اند پس سرمايه مى‏تواند انسان را از پاى در آورد يا در صورت استفاده درست از آن او را سعادتمند گرداند گفتارى را ابن ابى الحديد به امام نسبت مى‏دهد كه مى‏توان از آن درس اقتصادى آموخت:
الملك كالنهر العظيم تستمد منه الجداول فان كان عذابا عذبت و ان كان ملحا ملحت - ابن ابى الحديد20/279 حديث 212. ?

مالكيت چون نهرى بزرگ است كه جويبارها از آبش بهره گيرند اگر آب نهر شيرين آب جويبارها شيرين خواهد بود و اگر آب نهر شور باشد آب جويبارها نيز شور مى‏شود.
چه تشبيه زيبايى!مالكيت درست مانند آب جارى است كه هميشه پويا و در حركت است و توقف نمى‏شناسد اگر بايستد گنديده مى‏شود مالكيت درست نيز مالكيتى است كه پويايى داشته باشد و جريان يابد مال چون آب است اگر در اجراى طرحها و فعاليتهاى متنوع اقتصادى هزينه شود ريشه درخت جامعه را آبيارى مى‏كند.
البته نبايد از نظر دور داشت كه مالكيت زمانى شيرين و گوارا است كه صاحب آن از راه حلال فراهم آورد.در اين صورت جويبارهايش نيز شيرين خواهد بود سرمايه در شريان اقتصاد جامعه وارد مى‏شود تا در آن حيات و پويايى ايجاد كند پس اگر سرمايه از طريق نامشروع جمع گردد ناگوار و شور خواهد بود و جويبارهايش نيز شور مى‏شود يعنى وقتيكه اين سرمايه‏ها در جامه جارى مى‏شود نتيجه و ثمره‏اش شور و تلخ است.
چه زيباست اين بيان كه با كمترين الفاظ معنى و مفهوم را به شنونده منتقل مى‏كند و چرا چنين نباشد وقتى كه بر زبان مبارك امام على عليه‏السلام سيد البغاء امام البيان - جارى مى‏گردد.
و بالاتر آنكه سخن امام تنها وسيله شناخت دادن و نصيحت كردن مردمان است.و خلاصه كلام آنكه:
ان لله عبادا يختصهم بالنعم لمنافع العباد فيقرها فى أيديهم ما بذلوها فاذا منعوها نزعها منهم ثم حولها الى غيرهم؛

خداوند بندگانى دارد كه براى سود رساندن به مردم نعمتهاى مخصوصى را در اختيارشان قرار مى‏دهد و تا هنگامى دست بخششگر دارند آن نعمتها در دستشان باقى مى‏گذارد و چون از بخشش دريغ ورزند نعمت از آنان باز مى‏گيرد و بدست ديگران مى‏سپارد.- كلمات قصار417. ?


next page

fehrest page

back page